آقو بیاین یَک بار واسَ همیشَه ای ماجرایَ سیگارِ منه حل کنویم 

خیلی شیرینم ماشالاه 

خب خب خب اهم اهم. اول بریم ی ذره درمورد اختلال شخصیتی من بصحبتیم: 

در ابتدا لازمه که یک سری اطلاعات کلی بدم که بحث رو بهتر متوجه بشیم 

هر آدمی برای احساسات و رفتار ها و افکار خودش نیاز به یک سری resource داره که این موارد از اونجا نشات گرفته و کنترل بشوند.

این resource ها شامل خود (ego) و دیگران میشوند.

در بروز اختلالات شخصیتی به دلیل عواملی چون عوامل فیزیولوژیکی و تربیت غلط یکی از این ریسورس ها از بین میرن یا آسیب میبینن و فرد در کنترل و بروز احساسات رفتار و افکارش دچار مشکل میشه. 

حالا بنده مبتلا به avoıdant personalıty dısorder یا همان اختلال شخصیت دوری گزین یا اجتنابی میباشم. 

من به عنوان یک "دوری گزین" چیزی به اسم ego ندارم!

به این معنا که به دلیل کودکی سختم (از سن 2 تا 5 سالگی) و رفتار اشتباه مادر و پدرم دچار شکستگی شخصیت شدم و کامل بخش "خود" از ریسورس های شناختیم حذف شده! 

به عبارت دیگر من خودم رو از دریچه ی رفتار احساسات و افکار دیگران شناسایی میکنم و ارزش گذاری خودم رو بر اساس دیگران انجام میدم و خودم نمیتونم احساسات و افکار و رفتارم رو کنترل کرده و شکل بدم!

از طرف دیگر این دخملک ما از نظر فیزیولوزی حرکت نورون هاش بسیار سریع تر از آدم های دیگه ست و ترشح آدرنالین در بدنش بیشتر از آدم های دیگه ست بنابراین "احساسات" رو بیش تر آدم های دیگه درک میکنه!

پس، به شدت و به شدت و به شدت حساسه

یعنی مثلا من ی جوریم که اگر کسی اسممو بلند تر از حد معمولی صدا کنه ممکنه توهین تلقیش کنم یا بترسم و حتی گریه کنم! 

بخاطر همین ترجیح میدم برای محافظت از خودم دربرابر این حجم از احساسات قوی درونی و بیرونی خودم رو از جامعه جدا کنم

اما تفاوتی که با شخصیت "منزوی" دارم اینه که شخصیت منزوی در تنهایی خودش احساس راحتی و امنیت میکنه اما من وقتی از جمع اجتناب میکنم شروع میکنم تمامی اون حس بدی که از جمع میگرفتم رو با سرزنش کردن خودم به خودم منتقل میکنم!

پس این دختر جان نه از دست خودش آسایش داره نه از دیگران. 

و فشار شدیدی رو از همه ی جوانب توی زندگیش تحمل میکنه.

بخاطر همینه که این افرادی که مثل منن با اختلالات جدی اضطرابی و وسواسی و افسردگی مواجه میشن که من خودم از سن17 سالگی(!) افسردگی داشتم و دارم و اضطراب رو به حد شدیدی تجربه میکنم و شش ماه گذشته با اختلالات وسواسی در خوردن غذا مواجه شدم .

 

حالا که اینهمه حرف زدیم بریم سراغ بحث سیگار 

ببینید چرا آدما سراغ سیگار میرن؟

قطعا فقط خواجه حافظ شیرازی نمیدونه که سیگار ضرر داره! اونم احتمالا چون اونموقع ها می ناب و تریاک و این داستانا به راه بوده دیگه نیازی به سیگار نداشتن 

هرکسی دلیل خاصی داره ، معمولا بر اثر تبلیغات زیادی که برای تامین سود شرکت های بزرگ تجاری انجام میشه مردم تمایل به تست کردنش دارن و ممکنه بخاطر اعتیاد آوریش گرفتارش بشن .

خیلی از دانشجوهای رشته های سخت و یا افرادی که کارشون به تمرکز بالا نیاز داره برای کم کردن خواب و یا افزایش تمرکزشون مصرف میکنن و موارد دیگر

اما کیس من متفاوته. 

از اونجایی که شخصیت من آسیب دیده و برای سر پا نگه داشتن خودش نیاز به دیگران داره وقتی که اون تایید و توجه درست رو از دیگران نگیره دچار فروپاشی کامل میشه 

من وقتی دچار فروپاشی میشم تمایل شدییییدی به از بین بردن خودم دارم

یعنی چون دیگه درونی برام وجود نداره ترجیح میدم جسمم رو هم به نابودی بکشونم 

بنابراین سراغ مخرب ترین چیز هایی که میشناسم میرم اما فقط در حدی که حسشو بگیرم!

یعنی داستان برام جدی نمیشه هیچوقت. یعنی در حین اینکه سیگار میکشم مراقبم که معتاد نشم و بر خلاف شخصیت بردرلاین، هیچوقت سراغ خودزنی و. نمیرم و اگرم برم بسیار بسیار خفیفه! چون دوباره از اونطرف دچار درگیری احساسی با خودم میشم 

بنابراین این دختر درگیر ما همین که از سیگار کشیدن که حس نابودی گرفت آروم میشه و دوباره نرمال میشه 

 

راستش نمیدونم کسی حوصله میکنه این نوشته ی طولانی رو بخونه یا نه

اما نوشتم در وهله اول برای خودم تا اطلاعاتم دوره و پالایش بشه

و در وهله دوم شاید به کار کسی اومد 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تهويه کاران Raduan نوین کامپیوتر https://keramatzade.com/ Fence Dark خاک خورده اخبار بازی کتابیران Brian